برادر شهیدم وقتی موضوع مسابقه پیش آمداول بخاطر مسابقه شروع کردم به نوشتن و به همین خاطر کنجکاو شدم در مورد تو و زندگیت بیشتر بدانم ولی هر چه جلوتر رفتم کنجکاو تر شدم تا به حدی که دیگر برای مسابقه نمی خواهم بنویسم فقط و فقط برای تو می خواهم بنویسم.


حسین جان از زمانیکه تورا شناختم و پی به فداکاری ها و ایثارگری هایی که تو کردی پی بردم به خود غبطه خوردم چرا تورا زودتر نشناختم.



برادر شهیدم دانستم که تو دانش آموزی همانند سایر دانش آموزان این مرز و بوم بودی که با توانایی هایی که داشتی توانستی مسئول محور و فرمانده اطلاعات لشکر ثارالله شوی .

دانستم که انسانی مسئولیت پذیر، عاشق به ولایت و مطیع و فرمانبردار بودی، شور و شوق فراوانی برای حضوردر جبهه داشتی و قدرت فرماندهی ات زبانزد همه گان بود و از همه مهمتر که در فرایض و عمل به مستحبات بسیار کوشا بودی و چه زیبا بود حسین جان زمانی که تن خودرا برروی سیم خاردار قرار دادی تارزمندگان ازروی بدنت عبور کنند و راهی برای آنان باز کردی

دانستم که هم رزمانت راضی نبودند تا از روی پیکر تو عبور کنند اما تو آنها را به حضرت ابوالفضل قسم دادی تا اینکار را بکنند و تو در آنموقع بهشت را پیش روی خود دیدی و نامت برای همیشه در اذهان جاودانه کردی.

حسین جان با وجودی که ۱۴ سال داشتی برای خدمت به انقلاب از پای نایستادی شاید تو و امثال تو اگر نبودند الان ایران ما حال و هوای دیگری غیر از الان را داشت.

آری حسین جان این استان به خود می بالد که شهیدی همچون تو دارد و حقا که معرفی تو بنام شهید شاخص کشوری برازنده توست هر چند که تو وصیت کردی برایت مقبره نسازیم عکست را به در و دیوار نزنیم، بزرگداشت نگیریم و از تو تعریف نکنیم آری توحتی با رفتنت هم درس خلوص و ایثار برایمان به یادگار گذاشتی.

برادر شهیدم بعد از شهادتت همه بچه ها گریه کردند و ناراحت بودند چرا که بهترین یارشان را از دست داده بودند در این میان از همه نگرانتر سردار سلیمانی بود که می گفت:من لشکر بدون حسین نمی خواهم و من دیگر بی او فرماندهی نمی کنم.

روحت شاد

فاطمه پودینه کلاس چهارم دبستان ۱۳ آبان شیفت الف از زاهدان